پس از پايان مراسم تشييع و تدفين سيدنا عمر رضي الله عنه حضرت مقداد بن اسود، اهل شورا را در خانه اي فرا خواند. بعد از مدتها بحث و تبادل نظر به اين نتيجه رسيدند كه سه نفر از آنان به نفع سه نفر ديگر كنار روند؛ زبير به نفع علي و سعد به نفع عبدالرحن بن عوف و طلحه به نفع عثمان كنار رفتند و حق خود را به آنها بخشيدند. سپس عبدالرحمن به عثمان و علي رو كرد و گفتكداميك از شما نيز از حق خود دست بر مي داريد تا حق انتخاب از ميان دو نفر باقي مانده به او سپرده شود؟ و او نيز با در نظر گرفتن خدا و مصلحت دين، برترين را انتخاب كند)، عثمان و علي هر دو سكوت كردند. لذا خود عبدالرحمن از حق خود منصرف شد و گفت: ((خداوند را بر عملكرد خود ناظر دانسته و مصلحت اسلام را در نظر خواهم گرفت، و در انتخاب بهترين شما تمام تلاش خود را به كار خواهم برد))، عثمان و علي هر دو موافقت كردند. سپس عبدالرحمن با هر يك از آنها به طور جداگانه صحبت كرد و فضايل آنها را بر شمرد و از هر كدام از آنان عهد گرفت كه اگر به خلافت انتخاب شد، از او اطاعت كرده و بر اين امر راضي باشد، كه هر دو پذيرفتند.
با اين كه عبدالرحمن رضي الله عنه در همان لحظه ي اول مي توانست يكي از آن دو نامزد را انتخاب كند، ولي بدون مراجعه به آراي عمومي و تحقيق و مشورت با مسلمانان از اين كار خودداري نمود و تمام ساعات اين سه شبانه روز را در نماز و استخاره و دعا و همه پرسي از فرماندهان سپاه، بزرگان صحابه از مهاجرين و انصار و اقشار مختلف مردم حتي زنان خانه دار و نوجوانان و كودكان مكتبي و مسافراني كه از اطراف به شهر مدينه مي آمدند، صرف نمود.
از آنان هم در خلوت و هم در محافل عمومي نظر خواهي كرد و از آراء مردم نسبت به اين دو نامزد مطلع گشت.
روز چهارم وفات سيدنا عمر كه مدت انتخابات پايان مي يافت، عبدالرحمن رضي الله عنه بار ديگر اهل شورا و عثمان و علي را در همان خانه فرا خواند و خطاب به آنها گفت: ((من در مورد شما از مردم نظر خواهي كرده ام، هيچ كسي منكر فضيلت شما نيست))؛ سپس مجدداً از آنان عهد گرفت كه در صورت انتخاب هر يك از آنان ديگري بايد راضي باشد و از فرد منتخب بايد اطاعت كند. آنگاه همراه آنان به سوي مسجد رهسپار شد. در اين روز حضرت عبدالرحمن عمامه اي را بر سر گذاشته بود كه رسول الله صلي الله عليه وسلم به ايشان عنايت كرده بود، نيز شمشير به دوش انداخته بود. افراد خاصي را فرستاد تا شخصيت هاي مهم مهاجران و انصار را خبر كنند. براي نماز، اذان داده شد. جمعيت به حدي فشرده و چسبيده به هم نشسته بودند كه عثمان در قسمت آخر مسجد جايي پيدا كرد و نشست. عبدالرحمن بر منبر پيامبرصلي الله عليه وسلم بالا رفت و بعد از كمي توقف و خواندن چند كلمه دعا، كه بسياري از مردم بر اثر ازدحام آن را نشنيدند، خطاب به عموم گفت: ((اي مردم، من در اين مدت چه به طور خصوصي و چه به طور علني، درباره ي اين دو مرد از همه ي شما نظر خواهي كرده ام، ديدم شما هيچ احدي را براي اين كار بهتر از علي و عثمان نمي دانيد؛ اينك وقت آن است كه يكي از آنها انتخاب شود))؛ سپس رو به حضرت علي كرد و گفت: (( اي علي جلو تشريف بياور! ))، علي جلو آمد و كنار منبر ايستاد، عبدالرحمن دست او را گرفت و به او گفت: (( آيا عهد مي كني كه مطابق كتاب خدا و سنت پيامبر و روش ابوبكر و عمر رفتار كني؟)). علي در جواب گفت: ((خير! ولي به اندازه توانايي خود در اداي امر خلافت تلاش خواهم كرد)). عبدالرحمن دست او را گذاشت و عثمان را نزد خود فراخواند، او نيز آمد، عبدالرحمن دست او را گرفت و گفت: ((با من عهد مي كني اگر به خلافت انتخاب شدي مطابق كتاب خدا و سنت پيامبرصلي الله عليه وسلم و به روش ابوبكر و عمر رفتار كني؟)). عثمان گفت: ((آري)« ۳»عبدالرحمن پس از شنيدن اين جواب در حالي كه دست عثمان را گرفته بود، سرش را به سوي آسمان بلند كرد و سه مرتبه گفت: ((خدا يا بشنو و گواه باش؛ خدا يا آنچه در اين باره بر عهده ي من بود اكنون به عهده ي عثمان واگذار نمودم)). مردم با شنيدن اين جمله ها براي بيعت با عثمان به سوي منبر هجوم آوردند. در اين هنگام عبدالرحمن بالاي منبر در جاي پيامبرصلي الله عليه وسلم نشست و عثمان را پايين تر بر پله ي دوم نشاند و مردم با طيب خاطر با او بيعت مي كردند، و سيدنا علي مرتضي طبق تعهد خود در ابتدا با ايشان بيعت كرد؛ بعضي گفته اند در آخر بيعت كردند.« 4 »
_______________________
1- اين شش نفر از جمله ده نفري هستند كه رسول الله صلي الله عليه وسلم به آنها مژده بهشت داده بود.
2- مورخ و محقق معروف شيعه سيد امير علي مي نويسد: عمر خيلي خوب مي توانست كه حضرت علي يا پسر پرهيزگارش عبدالله معروف به ابن عمر را جانشين كند ليكن روي اصل پيروي از وجدان كه از خصايص او بود مساله انتخاب خليفه ي بعد از خود را به نظر شش نفر از سرشناسان مدينه وا گذاشت. (تاريخ عرب و اسلام، ص: 50)
3- مردم شيوه خلافت ابوبكر و عمر را پسنديده و قلبلاً دوست داشتند و يقين نموده بودند روشي كه بتوان آن را خلافت بر شيوه ي پيامبر ناميد همين است و در سايه ي آن از ظلم و جور و از هر خطري محفوظ خواهند ماند، لذا وقتي عثمان اطمينان داد كه بر كتاب خدا و سنت پيامبرصلي الله عليه وسلم عمل مي كند و شيوه ي ابوبكر و عمر را ادامه مي دهد، عبدالرحمن و تمام حاضرين جلسه با اطمينان قلب ابراز خوشحالي نمودند. از سوي ديگر حضرت علي- كه عالم به كتاب و سنت بود و حق اجتهاد داشت- كاملاً حق داشت كه چنين سخني به زبان بياورد، ولي اين براي اطمينان دادن مردم كافي نبود، زيرا آنان شيفته ي برنامه ي خدا پسندانه ي دو خليفه قبلي بودند، لذا عثمان را كه خود را متعهد به كتاب و سنت و شيوه ي آنان كرده بود، ترجيح دادند. ] به همين دليل هنگامي كه حضرت حسن خلافت را به حضرت معاويه واگذار نمود يكي از شرايطش اين بود كه به كتاب خدا و سنت رسول و سيره خلفاي راشدين عمل كند. (ملا باقر مجلسي، جلاء العيون ج: 1، ص: 393، چاپ تهران 1398 ه، الفصول المهمه في معرفه احوال الائمه ص: 163 منتهي الامال، عباس قمي، ص: 314. م [
4- ابن كثير، البدايه و النهايه: 7/147-144،
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.